قصه گویی عفت تفضلی از استان هرمزگان
من از یه شهر خیلی خیلی دور میام. شاید تعجب کنید چرا این بادبزن تو دست منه. آخه از شهری که من میام، هوا خیلی خیلی گرمه. منم عادت کردم که با این بادبزن همیشه خودمو باد بزنم..
من از یه شهر خیلی خیلی دور میام. شاید تعجب کنید چرا این بادبزن تو دست منه. آخه از شهری که من میام، هوا خیلی خیلی گرمه. منم عادت کردم که با این بادبزن همیشه خودمو باد بزنم..